۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

یکی از موضوع های زیر را به دلخواه انتخاب کنید و آن را ادامه دهید!!

- جنازه ی دختر که خودش را به دار آویخته در باد تکان می خورد. آن دورتر دریاست با موج های کوچکی که می آیند، آرام خودشان را به صخره ها می کوبند و می روند. چرا کنار دریا بید نمی روید؟ بید مجنون که گیسوانش را به باد می دهد بسان درویشان...

- دنیایمان را گند گرفته و راه که می روم تا زانو در لجن فرو می روم...

- کاش شعار نمی دادم این لایه ای که رویم را گرفته و استتارم کرده کنار می رفت و خودم را باز میافتم.

-(این مهمترین موضوعیه که باید بگم اما کو حوصله؟ ) :

لایه لایه کنده می شود تراش نمی خورد شکل نمی گیرد بی شکل تر و بی شکل تر می شود آرام آرام خراب تر و خراب تر می شود هر حرفی که می زنم هر نظر که می دهم....خون می ریزد...روح که خون ندارد، دارد؟ آخر چه چیز از آن می ماند؟ بعد زیر لایه ای پنهانش می کنم به نمایشش می گذارم شاید کسی حدس بزند پشتش چیست فقط من می دانم و بس...بی شکل و بی شکل تر می شود...


۴ نظر:

  1. کنار دریا راه می روم و پایم در مجن فرو می رود،باد نمی وزد،سیگاری می گیراند،سیگار را از دستش می گیرم و پکی به آن می زنم،کونه ی سیگار از دهان آن خیس و تلخ است،باد نمی آید و گیسوان مجد سیاه مرا آزاد نمی کند،هوا راکد است،تنم ماسه زاری بی انتهاست،زانوانم درد می گیرند،لجن کم کم دارد سفت می شود،آمده بودیم برای بوسه ای عاشقانه در کنار هم،قرار بود باد بوزد و هوا بارانی باشد،نور خورشید مستقیم بر ملاجم می تابد،عرق کرده،هردو رق کرده ایم،قرار بود با تنم بوی گلهای ماگنولینا را برایش ببرم،تنم بوی گه رق را گرفته،سرم درد می گیرد از تابش آفتاب،هوا مرطوب است،با کارد می شود آن را برید،قرار بود بوسه ای عاشقانه بگیریم و سپس در دریای بی پایان و وحشی غرق شویم،جنازه هایمان باید در آغوش هم می بود،سیگار را پس می گیرد،در ویلا دوایمان شده بود،زیر آفتاب دماغش خون افتاد،دستمالی نداشتم که جلوی خون را بگیرم،خونش بی روح بود،نه،خونش روح نداشت...از او پرسیدم چرا کنار دریا بید مجنون نمی روید،بر ماسه ها تف کرد و گفت به تخمم که نمی رویند،نگفت چون اینجا هوا شور است،بید عاشق در این هوا می میرد،خواستم لبهایش را ببوسم، گفت برگردیم،به دریای نگاه کردم و گفتم تف به این عاشقانه های جوانی...

    پاسخحذف
  2. نمی فهمم تو داری آدم سختی میشی یا من دارم خنگ میشم.

    پاسخحذف
  3. به سایه:
    از توصیفات خوشم اومد راجع بهش نمی خوام الان، اینجا حرف بزنم.کاش همیشه موضوعامو بدم تو بنویسی!عاشق بید مجنونم...

    به آذین:
    هیچ چیز عوض نشده همونیم که یک سال تحصیلی تمام کنارت نشستم و زیر گوشت غرغر کردم و تو هی گفتی که من هیچیم نیست خودم می خوام که حالم بد باشه همونیم که یک سال تحصیلی تمام دستتو گرفتم که دستای یخم گرم بشن که اون مغز یخ زده ام آب بشه،نه من سخت تر شدم نه تو خنگ همه چیز مثل سابقه رفیق...

    پاسخحذف
  4. نمیدونم چی باید بگم.
    فکر کنم هیچ وقت نشناختمت...!

    پاسخحذف