۱۳۹۹ مرداد ۵, یکشنبه




لخته‌های خون بیرون می‌ریزند. خونِ غلیظ و تیره کش می‌آید. از من بیرون می‌ریزد. تکه‌های کنده‌شده از رحمم بیرون می‌ریزد. خالی می‌شوم. چیزی از درونم کنده می‌شود و بیرون می‌ریزد. تکه‌های تنم کنده می‌شود و بیرون می‌ریزد. دیده‌ام سیاه می‌شود. جهان دوّار می‌شود. تن سست می‌شود. شعله‌ور می‌شود. جریان سیال داغی در تن می‌خزد. راحت می‌شوم.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر