۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه


تو چته کیان؟ هیچ می دونی مشکلت چیه؟ این پریشونی لعنتیت واقعیه یا همش تظاهره؟ از تو داری می ترکی یا از بیرون له می شی؟ یه ذره مغز،حتی اندازه ی مغز یه غورباقه تو کله ات مونده؟ کی تموم می شه این سر در گمی های مسخره و احمقانه ات؟ تو کی می خوای به خودت بیای؟ کی ؟ شایدم اومدی و من نمی دونم...شاید این خودتی و من نمی دونم...ولی جدا اینا تظاهرن یا این خودتی، خود خودت؟ فکر کردی چی هستی؟!! خودتو غرق کردی تو یه سری افکار احمقانه و پوچ و دیگه هیچ راه فراری برای خودت نذاشتی.نمی دونم، نمی دونم. شاید داری دیوونه می شی.من نمی دونم چته. من هیچی نمی دونم. تو خودت می دونی؟ فقط تمومش کن. زود تر، زود تر، زود تر............

۳ نظر:

  1. تمومش نکن.تمومش نکن.پس چجوری می خوای زنده گی کنی؟مثله آدم کوکی از قبل پیچونده و کوک شده.
    همه چی ببر زیر سوال.همینه.حتی خودت .حتی من.حتی نفس کشیدن...

    پاسخحذف
  2. نميدونم مطمئن نيستم ولي فكر كنم راه فرارت اينه كه بموني مبارزه كني نه اين كه تو تمومش كني اجازه بده اون كم بياره و تمومش كنه......اوني كه قراره شكست بخوره اونه نه تو......!!!

    پاسخحذف
  3. سخته...اما باید قشنگ باشه.
    میدونی مهم چیه...؟مهم اینه که تو گیر و واگیر این افکار شلوغ و درهم برهم،خودتو گم نکنی.یادت نره کی بودی و برا چی اومده بودی.اینه که مهمه.این که سردرگم باشی و چه میدونم،له بشی میگذره.مهم اینه که آخرش گم نشی...به خدا فقط همین مهمه....
    در ضمن غورباقه نه....قورباغه!

    پاسخحذف