۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

ماهی و شهرزاد در بند


وقتی داشتم تو لینکای نرگص دنبال وبلاگم می گشتم و یادم نمیومد اسم وبلاگم چیه فکر کردم راجع به بی حسی بنویسم.می دونم هیچ ربطی به هم نداشتن.

پارسال توی مدرسه معروف بودم به ماهی.لقبی که شهرزاد بهم داده بود.مثل ماهی خونسرد.مثل ماهی بی حس.

شاید هیچ کس ندونه این که آدم نتونه احساساتش رو ابراز کنه چقدر سخته.

وقتی نتونی احساساتت رو ابراز کنی مجبوری به جمله هایی مثل چه خوب و چه بد بسنده کنی و تمام اشک ها و نگرانی ها و خنده هات تبدیل می شن به تپش قلب هایی که شب نمی ذارن بخوابی و نمی ذارن نفس بکشی و ...

وقتی نتونی ابراز احساسات کنی هر کس در موردت خیال بافی هایی می کنه که شاید خیلی وقت ها غلط باشن.

وقتی نتونی ابراز احساسات کنی قیافه ات همیشه یه شکله.همیشه لبات صافن و قیافه ات یه ذره عصبانی به نظر می رسه.

وقتی نتونی ابراز احساسات کنی یهو یه جا می ترکی،شب توی تختت یا توی بناب وقتی بچه ها حرف می زنن یا توی وبلاگت.

بعد کم کم اخمات می ره تو هم و عصبی و افسرده می شی چون نمی تونی احساساتت رو بنویسی یا بکشی یا بگی.

بعد به یه گوشه زل می زنی و می ری تو فکر و چون افسردگی گرفتی همش فکر می کنی به این که چقدر بدبختی و چرا بلد نیستی فلان کارو بکنی و چرا پارسال اون حرفو به معلمه در بند فعلیت زدی و ...

بعد که همه ی این مراحل رو طی کردی می تونی بگی که تو یه دیوونه ای !

۲ نظر:

  1. نه الزاما تو دیونه نیستی...
    دلیلی نداره ابراز احساسات همه ی ادما مثله هم باشه. تو می خندی مثل همه ی ادما (مدت کمیه که تو رو شناختم ، از همون موقعی که تو بناب همه می خندیدند و تو رو زمین نشسته بودی به ما اخم کرده بودی ، همون موقعی که معلم در بندمون بهم گفت : این چرا همیشه اخم می کنه؟ .همون وقتی که نازنین عکس اخمو ازت گرفت .) یه مدت دقیق شدن رو رفتارت نتیجه ی این حرفا بود... خیلی کم - شاید یک روز- اما نه تو مثل همه ادمایی . می شه صدای خندتو حتی پشت تلفن شنید. اما اگر بقیه وقتی نگات کنن خندتم ببیند . ( اشکال از گیرنده است که خنده هاو نمی بینه و اخم ها رو ... !!! )
    تو اون پنجشنبه ی ابری نتونستی گریه کنی چون دردش خیلی بزرگ بود،شک بود (از همونایی که مختص ن.. بود). " گریستن غم های بزرگ را کوچک نمی کند"
    تپش قلبتم به احساساتت ربط نده که هیچ ربطی نداره ...

    پاسخحذف
  2. شانزده سال كه دارم بات زندگي مي كنم و هميشه مي گفتم اه اين مانوليتو چقد بي حس و بخاره...حال آدم رو بهم مي زنه براش تعريف مي كني ساحلي چي گفت ...همه اش از اون خنده الكيا مي كنه...آره مانوليتوي من ...من اشتباه مي كردم تو اين 16 سال...
    ببخش!

    پاسخحذف