۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

برای معلمی که دوستش می دارم و خودم


دوباره تپش قلب،دست های سرد،چشم های وحشت زده و یک سوال که تمام وجودت را پر می کند :

چرا؟؟!

اشک....بی خبری....ترس...عصیان...

***

و در آخر:

آزاد خواهد شد

پیروز خواهیم شد

آزاد خواهیم شد

در زندان ها باز خواهد شد

خون مان نتیجه خواهد داد

دل هامان شاد خواهد شد!

۲ نظر: