این پست قرار بود جور دیگه ای باشه اما وقتی داشتم زنگ کامپیوتر پست جدید می ذاشتم معلم مچم رو گرفت و من احساس حقارت کردم و مجبور شدم پستم رو پاک کنم!شاید این یکی بهتر باشه ،نمی دونم!
عاشقا خیز، كامد بهاران
شكوهها را بنه، خیز و بنگر،
كه چگونه زمستان سر آمد.
جنگل و كوه در رستخیز است،
عالم از تیرهرویی در آمد،
چهره بگشاد و چون برق خندید.
توده برف بشكافت از هم،
قلة كوه شد یكسر ابلق.
مرد چوپان در آمد ز دخمه،
خنده زد شادمان و موفّق،
كه دگر وقت سبزه چرانی است.
عاشقا! خیز كامد بهاران.
چشمه كوچك از كوه جوشید،
گل به صحرا در آمد چو آتش،
رود تیره چو طوفان خروشید،
دشت از گل شده هفت رنگه،
آن پرنده پی لانه سازی.
بر سر شاخهها میسراید.
خار و خاشاك دارد به منقار،
شاخة سبز هر لحظه زاید،
بچّگانی همه خرد و زیبا.
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله صبحگاهی،
ژالهها دانه دانه درخشند،
همچو الماس و ، در آب ماهی،
بر سر موج ها زد معلق
"نیما یوشیج"
سر صبحی شعرت چسبید
پاسخحذفخیلی هم چسبید
چیزه ببین باید باید اخر زنگ تو وبلاگت پست می ذاشتی !!
پاسخحذف( تجربه ثابت کرده!)
تو گفتی آهنگ گذاشتی اینجا یا من دچار توهم شدم ؟
پاسخحذفاگه گفتی نیست که
2- به طور کاملا اتفاقی تو اتاق جابه جا کردن یه بیت این شعرو پیدا کردم ( تو امتحان راهنمایی)!
گفتم این همون فسانه است که نامجو می خونه!
پاسخحذفدچار توهم شدی دخترم!