سال 1388 را لت و پارو خونین و مالین زیر تیر وبالای پشت بام ها و توی زندان و جلوی زندان و در انتظار زندان و ...تحویل دادیم و در رفتیم!
مثل همیشه به اجبار رفتیم رشت.از تیر خلاص شدیم گیر دعوا و فحش و فحش کاری و ...افتادیم!
بوی دستشویی بود که با دود کباب قاطی می شد و صدای یه مشت بچه ی قد و نیم قد که با صدای نامجو و دوربین عکاسی گوش رو کر می کرد.گل(به کسره ی اول) بود و بارون و کفش های لیزی که روی پله های لیز تر و لزج تر قلعه رود خان سر می خوردند و آدم هایی که با سر و کله و زانو و ...پایین می اومدند.بادبادک بود و قلیون و مشق های ننوشته و تحقیق انجام نداده و درخت و آب و سیزی و رود.
و از همه مهم تر شبکه های بدون پارازییییییییت!!بعد عمری بالاخره ....
و بالاخره من برگشتم تهرااااان!!!
کیاندخت 88 برای من سال وحشتناکی بود اما واقعا به نظر تو هیچ زیبایی نداشت؟
پاسخحذف( من این متنو که خوندم فکر کردم نداشت!!!)
رشت هم لابد به جز خوبی بدون پارازیت خوشی های دیگه ایی هم داشته نه؟!
لطفا اینبار خوشحال باش که می ری رشت...
می خواستم یه چیزی بگم اما وقتی تایپش کردم رفت دیگه هم یادم نمیاد میخواستم چی بگم.زیاد مهم نیست.سال نو مبارک
پاسخحذف